زبان فارسی و کارکردهای تازهٔ آن – داریوش آشوری

هزار سال پیش، در اوج رشد و گسترش علم و ادبیات، ابوریحان بیرونی در پیشگفتار کتاب الصیدنة که آن‌ را به‌عربی نگاشته است، پس از خوارشمردن زبان مادری خویش یعنی زبان خوارزمی، از خامی این زبان در زمینهٔ علم شکوه می‌کند و آن‌ را «زبان داستان‌های خسروان و قصه‌های شبانه» می‌شمارد. این داوریِ یک ذهن علمی به‌معنای درست و عالی کلمه و در واقع یک داور بی‌طرف، دربارهٔ زبان فارسی است. آزردگی ابوریحان کاملاً بجاست. او هوادار زبانی بین‌المللی برای علم بوده که در زمان او، زبان عربی بوده است. اما امروزه دیگر چنان زبان بین‌المللی گره‌‌گشایی در کار نیست و فارسی و عربی، هریک جداگانه ‌باید به چالش زبان‌های بین‌المللی امروزی پاسخ گویند.

هر زبانی امکانات و توانایی‌های خاصی دارد که از سویی، بر بنیان‌های ساختمانی زبان تکیه دارد و از سوی‌ دیگر، بر چگونگی کاربرد تاریخی زبان. برای آنکه زبان فارسی بتواند از عهدهٔ وظایف تازه‌ای که از آن می‌طلبیم، برآید، توجه به دو نکته ضروری است: یکی چگونگی ساختمان واژه و دیگری چگونگی جمله‌سازی و نحو زبان. در این مقاله، تنها به بحث ساختمان واژه و امکانات آن در زبان فارسی می‌پردازیم.

در فارسی، کمابیش همهٔ عناصر اصلی واژه‌ای زبان (اسم، فعل، صفت و قید) با یکدیگر ترکیب می‌شوند و مفهوم‌های تازه می‌آفرینند. همچنین، با آمدن حروف اضافه (در ترکیب‌های فعلی) و پیشوند‌ها و پسوند‌ها بر سر و به‌دنبال واژه‌ها، بازهم بر امکان گسترش دامنهٔ واژگان افزوده می‌شود. در اینجا، چند نمونه را که تنها با کاربرد نام اندام‌های بدن ساخته می‌شود، بیان می‌کنیم.

سر: پیشوندگونه: سرپا، سرباز، سرنوشت و…
پسوند‌گونه: رودسر، کوهسر، خیره‌سر و…

دست: پیشوندگونه: دستمزد، دستبرد، دسته و…
پسوند‌گونه: تنگ‌دست، زیردست، چیره‌دست و…

پا: پیشوندگونه: پاگیر، پاپوش، پایاپای و…
پسوند‌گونه: تیزپا، هزارپا، خرپا و…

دهن: پیشوندگونه: دهن‌گشاد، دهن‌پُرکن، دهنه و…
پسوند‌گونه: بددهن، شیرین‌‌دهن، غنچه‌دهن و…

چشم: پیشوندگونه: چشمگیر، چشمه، چشمک و…
پسوند‌گونه: سیه‌چشم، شوخ‌چشم، گاو‌چشم و…

گوش: پیشوندگونه: گوش‌بُر، گوشزد، گوشی و…
پسوند‌گونه: خرگوش، درازگوش، چارگوش و…

چند نکته دربارهٔ واژه‌سازی

۱. زبان‌ فارسی با وام‌گیری از هزاران واژهٔ فرانسوی، انگلیسی، روسی و آلمانی یا تحول معنایی واژه‌های موجود یا افزایش واژه‌ها از راه زایندگی طبیعی زبان، دگرگون شده است.

۲. نثر فارسی از انحصار ادبیات و دانش‌های سنتی رها شده و برای بیان اندیشه‌ها و مفاهیم تازه، تجربه‌های تازه‌ای در آن صورت گرفته است.

۳. آنجا که ضروری باشد، اصل بر ساختن واژه‌های فارسی، از درونِ مایه‌های زبان فارسی و بر اساس قاعده‌های واژه‌سازی آن است. زبان‌ فارسی امکانات گسترده‌ای برای واژه‌سازی دارد؛ اما این کاری نیست که یک‌باره انجام شود؛ بلکه کاری گام‌به‌گام است که در طول نسل‌ها پیش می‌رود تا به دقیق‌ترین و رساترین واژهٔ ممکن برای مفهومی برسیم. برای نمونه، در فارسی برای nihilism / nihilisme، نیست‌‌انگاری، نیست‌گرایی، هیچ‌گرایی و لاگرایی را پیشنهاد کرده‌اند و به‌ویژه، نیست‌انگاری بسیار به‌کار رفته است. به‌نظر ما، برابر دقیق و درست این واژه، هیچ‌انگاری است؛ زیرا نیهیلیسم گاه به‌معنای نفیِ وجود است و گاه نفیِ ارزش و این دو، از معنای هیچ‌انگاری به‌دست می‌آید.

۴. اصل پرهیز از واژه‌سازی مکانیکی تا جایی ممکن است که به اصل سوم یعنی کوشش برای بیرون‌کشیدن طبیعی‌ترین و رساترین مایه‌های زبان مربوط می‌شود. ‌مقصود از واژه‌سازی مکانیکی، تجزیهٔ واژهٔ اصلی به عناصر سازه‌ای آن و ترکیب عناصر معادل فارسی است. نمونه‌ای مهم از رواج این نوع واژه‌سازی، رواج «گرا» و «گرایی» به‌جای «ist» و «ism» است. نکتهٔ اساسی این است که اگر پیشوند یا پسوندی در زبان فارسی، در یک یا چند ترکیب خاص با پیشوند یا پسوندی در زبان دیگر مطابقت کند، جواز آن نیست که در همه‌جا آن‌ها را یکسان به‌کار بریم و واژه‌سازی مکانیکی کنیم. برای مثال، واژهٔ «گزاف‌گرایی» که غزالی در کیمیای سعادت به‌کار برده است، برابر درستی برای extremism است؛ چون در فارسی معنای گراییدن، تمایل‌یافتن یا میل‌کردن به‌سوی چیزی است و نه باورداشتن به آن.


چکیده‌ای از: داریوش آشوری، «زبان فارسی و کارکردهای تازهٔ آن»، در: نصرالله پورجوادی، دربارهٔ زبان فارسی، تهران: نشر دانشگاهی.

چکیده‌ساز: مهسا صابر، ویراستارِ مؤسسهٔ «ویراستاران».